جمعه ۱۷ آذر ۹۶ | ۱۷:۰۳ ۴ بازديد
مردم اينجا چقدر مهربانند ...!
ديدند كفش ندارم ، برايم پاپوش دوختند !
ديدند سرما ميخورم ، سرم كلاه گذاشتند !
و چون برايم تنگ بود ، كلاه گشادتري !
و ديدند هوا گرم شد ، پس كلاهم را برداشتند !
و چون ديدند لباسم كهنه و پاره است ، به من وصله چسباندند !
و چون از رفتارم فهميدند كه سواد ندارم ، محبت كردند و حسابم را رسيدند !
خواستم در اين مهربانكده خانه بسازم ؛ نانم را آجر كردند، گفتند كلبه بساز !