چهارشنبه ۱۵ آذر ۹۶ | ۲۰:۳۶ ۶ بازديد
هوا گرفته بود، باران مي باريد ...
دخترك زير لب گفت خداي من چرا گريه مي كني ... اگر گريه كني منم گريه ميكنما ...
قطره اي اشك زچشمان دخترك چكيد ...
باز زير لب گفت خداي من ... مي دانم كوچكم، مي دانم هيچم ... ولي خداي
تنهاي خودم دوستت دارم، گريه نكن ... به خاطر من گريه نكن ...